۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

بزرگ شدن؛ خوب یابد؟!

"کاش هیچوقت بزرگ نمی شدیم" حرف جدیدی نیست حرفی نیست که کسی نگوید بلکه همه این روزها می گویند واقعا چرا؟

چرا کاش هیچوقت بزرگ نمی شدیم؟ چرا همه در آرزی کودکی خود هستند و دوست دارند به آن دوران برگردند؟!

کودکی که هیچ چیز را درک نمی کند و فکر وذکر اوبازی و سرگرمی است. آیا واقعا یک بچه هیچ چیز را درک نمی کرد آری هیچ چیز را آنگونه که بود درک نمی کرد وفقط به فکر بازی کردن بود وتمام تلاش وکوشش او برای رسیدن به آن موضع بود.

همه دوست داریم به عقب برگردیم، به زان بچگی مان حس شیرینی که هر فرد فقط یک بار در زندگی خود احساس وتجربه می کند.به راستی چقدر خوب بود زمان بچگی هیچ چیز از مشکلات سرمان نمی شد تنها انتظاری که می کشیدیم انتظار صبح شدن دوباره وبازی با بچه ها در کوچه خانه ی مان! چه بازی ای را بیشتر می کردیم؟ دزد و پلیس قایم باشک؟! دوست داشتیم دزد باشیم یا پلیس در آن بازی ها؟!کدامیک شیرین تر بود؟ فکر میکنم پلیس بودن برایمان بهتر بود پلیس در چشممان فرد موجهی بود!

به راستی این چه بازی ای بود که هنوز هم که بزرگ شده ایم دوستش داریم؟ چرا همه چلیس بودن وقانونمندی را دوست داشتیم اما الان همه دزد شدیم؟ سر هم را کلاه می گذاریم؟ آیا پلیس هم همان پلیس گذشته است؟!با آن بازی به کسی آسیبی هم می رساندیم؟!

چطور شد که همه پلیس می شدیم اما دزدی و اختلاس را بهتر وبیشتر یاد گرفتیم؟چه کسی به ما یاد داد که می توانیم ازین دزدی وقتی که بزرگ شدیم می توانیم استفاده کنیم؟!

پ

چند بار در کودکی به هم خیانت کردیم چند بار به هم دروغ گفتیم؟اگر این کارها را در کودکی نمی کردیم چطور اکنون که بزرگ شده ایم به خوبی آنها را یاد داریم به هم خیانت می کنیم وبه عزیز ترین کسمان هم سر هیچ وپوچ دروغ می گوییم. اگر در کودکی اینطور نبودیم پس چطور این گونه شدیم چه کسی اینها را به ما یاد داد از کجا فهمیدیم چیزی به اسم خیانت هم وجود دارد؟!

واقعا این چه نسلی بود که کودکی راپشت سر گذاشته واکنون بزرگ شده که طوری زندگی می کند که نه به خود ونه به دیگران توجهی دارد و برای هیچکس ارزش قائل نیست؟

آن پدر ومادر ها مگر از چه جنسی بودند که فرزندان این چنینی تربیت کردند؟

این چه تربیتی بود این چه تعلیمی بود که حتی نمی توانیم درک کنیم که چیزی که کم است روزی تمام می شود پس درست مصرف کنیم. با خود هم بغض و کینه داریم با خود هم دشمنی داریم حال به فکر آیندگان بودن به کنار!

چگونه به این خوبی یاد گرفتیم که طبیعت را باید خراب کنیم و اجازه ی لذت بردن از آن را به کس دیگری ندهیم؟! چطور به ما یاد دادند که چشم دیدن هم را نداشته باشیم و نتوانیم کنار هم راحت وخوب زندگی کنیم؟

وا قعا با چه فکر وایده ای مارا اینطور تربیت کردند؟

یادمان هست بچه که بودیم زن ومردمان یکی بود کنار هم بازی می کردیم وسرگرم بودیم هیچ گاه به مسخره کردن یکدیگر نمی پرداختیم هیچ گاه نخواستیم آبروی هم را ببریم حقوقمان برابر بود!

مگر ما همان کودکان درستکار گذشته نبودیم ؟چطور باهم خوب بودیم که اکنون این گونه به مسخره کردن واستهزاء یکدیگر می پردازیم؟

ما طوری تربیت شدیم که نسبت به اعتقادات ومقدساتمان بی اعتنا باشیم و از آن جک ساخته و به آن بخندیم؟!

به چه می خندیم به بی تفاوتی مان؟ به بی عرضگی و بی غیرتی مان؟اکنون برای سرگرمی و خنده به هرچیزی چنگ می اندازیم حال مهم نیست چه باشد دین، فرهنگ، غیرت، تعصب و....و...و....!دور همیم هر حرفی را میزنیم شادیم زندگی می کنیم!

راستی از کی به ما یاد دادند که  حرف زور را بشنوید و هیچ حرکتی نکنید تا اینکه همان زور که تجلی بی غیرتی شماست بر شما غالب گردد. حتما این گونه به ما آموزش دادند که حرف زور حرف زور است کاریش نمیشه کرد!

چقدر نسبت به هم بی توجه وبی غیرت هستیم راستی دین و آیین ما چه بود؟ هر چه که بود مطمئنا این گونه به مادستور نداد که به جای اینکه پشت هم باشیم رودر روی یکدیگر بایستیم به هم بی احترامی کنیم برای هم ارزشی قائل نباشیم و...

چطور شد آنهایی که دینمان را ندارند ولی از دستورات آن پیروی می کنند مگر دین ما نیست؟ چطور آنها بیشتر شناخته اندش؟ آیا لوکزامبورگی ها ، فنلاندی ها،استرالیایی ها، هلندی هاو... از ما مسلمان تر وبا اعتقاد ترند؟

اسلام را یاد داریم؟آری یادمان دادند در نوزادی در گوشمان اذان گفتند مسلمان شدیم، به ما ورزشی! به نام نماز یاد دادند، قرآن یاد دادند کدام را درک کردیم؟ به کدام عمل می کنیم؟

بگذریم...

شاید به خاطر همین است که می خواهیم به کودکی برگردیم. اگر به کودکی باز گردیم خوب می شویم دیگر به هم توهین نمی کنیم، به هم تهمت نمی زنیم، دروغ نمی گوییم، اختلاس نمی کنیم، زور گویی نمی کنیم، حق همدیگر را نمی خوریم و...

چطور است همه ای این کارهای بد اکنون برایمان لذت بخش است اما باز هم یاد کودکی می کنیم؟ مگر کودکی جزاین  چیزهای خوب چیز دیگری هم داشت که همیشه یادش می کنیم؟

آری منظورمان این است که اگر به کودکی برگردیم دیگر چیزی درک نمی کنیم ، مشکلات وفشار های زندگی را احساس نخواهیم کرد و با بی تفاوتی بازی می کنیم.

اما به نظر من هر چند که اکنون از این کارهای بد ونا پسند خوشمان می آید اما قلبا هیچ گاه دوستشان نداریم. شاید می خواهیم به کودکی برگردیم که از این ها فرار کنیم ؟ مشکلات و فشار های زندگی بهانه ی مان است؟ هرچند اگر اینها نبود هیچگاه در زندگی فشار وسختی ای احساس نمی شد.اگر به کو دکی باز گردیم خوب است دیگر نه ازهم ناراحت می شویم ونه هم را ناراحت می کنیم دیگر در مشکلات همدیگر را تنها نمی گذاریم بلکه کنار هم هستیم دیگر باهم سر هیچ و پوچ دعوا نمی کنیم دیگر...

اما اگر دوباره به بچگی مان برگردیم باید پدر و مادرمان راهم عوض کنیم! شاید دوباره همین چیزها را یادمان دادند و دوباره بزرگ شدیم وهمین شدیم(همین آش وهمین کاسه!!!)

دختر وپسری که کنار هم زندگی می کردند وشاد بودند اکنون که بزرگ شده اند به دنبال این هستند که مخ هم را بزنند!!! مخ هم را می زنند باهم دوست می شوند کمی باهم اند بعد به هم خیانت می کنند بعد ازهم جدا میشوند وبعد افسردگی می گیرند و دوباره سمت هم نمی آیند! دیگر از آن قهر هایی که در بچگی حتما به آشتی می رسید خبری نیست.

دیگر تفاوتی بین عشق واقعی و عشق مخی! بین دوفرد از نگاه عوام مردم وجود ندارد . هردو را بد می پندارند.هر کار ناپسندی را در جامعه می توانیم ببینیم اما چشم دیدن دوعاشق واقعی رادر کنار هم نداریم.

نمی  دانم اگر این نسل برود وتمام شود نسل بعدی درست می شوند؟کودکان امروزی چگونه اند؟

اکنون اینجا دیگر ما پدر و مادر هستیم آیا مثل پدر و مادر خود بچه تربیت می کنیم؟آیا این بچه بزرگ شود مثل ما می شود؟

اما اینجا متفاوت است که کودک الان با کودک 20 یا30 سال پیش خیلی تفاوت دارد اطلاعات او از زندگی جامعه تکنولوژی از ما که پدر مادر اوییم کمتر نیست! بچه است دیگر می خواهد ادای آدم بزرگ ها را در بیاورد!!!وای از آدم بزرگ ها! آیا کار خوبی هم می کنند که ادای آن رادر بیاورد؟! بچه است دیگر هم کار خوب وهم کار بد را یاد می گیرد قابلیت تشخیص این دو ازهم را ندارد! بچه ی امروزی خیانتکاری دزدی دروغ بی پایه وبی ثبات بودن و.... را به راحتی یاد میگیرد. ما که بچه بودیم چنین چیز هایی در جامعه نمی دیدیم که زود یاد بگیریم پس بچگی خوبی داشتیم که یادش می کنیم!

همه چیز برعکس شد بچگی خوبی داشتیم اما بزرگی درستی نداشتیم دودوره از زندگی مان عکس هم شد.اما کودکان الان مثل بزرگی ما هستند باهمان شکل اما باقدرت مانور کمتر!!!

آیا شیوه ی زندگی اینها هم مثل ما عکس خواهد شد؟یعنی اکنون که بچگی بدی دارند بزرگی خوبی خواهند داشت؟ شاید! هیچ چیز بعید نیست! اما به نظر من یک چیز را که یاد گرفتی دیگر فراموشش نمی کنی ما از بزرگی یاد گرفتیم اما آنها ازبچگی ! اما من به آینده امیدوارم

اگر اینها بچگیشان را فراموش کنند خیلی خوب می شود ، دیگر یک جامعه ی بزرگ داریم که همه چیز در آن خوب است، همه به هم احترام می گذارند، دیگر کسی کسی را اذیت نمی کند، هیچکس تنها نمی ماند، همه مسیر زندگی که دوست دارند را طی می کنند ، دیگر ظلم وستمی نیست، دیگر مظلومی نیست که ظالمی باشد واز همه مهمتر هیچ کس یاد بچگی خود نمی کند!

والسلام

۱۴ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۵۳ ۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
genetic 1994

گردهمایی اصلاح طلبین(طرح جمع آوری اصلاح طلبین دانشگاه)

گردهمایی اصلاح طلبان دانشگاه …متن بنری بزرگی که چند روز پیش درب سلف جلوی چشم همه رو میگرفت وخودنمایی می کرد.تالار فردوسی باحضور جناب آقای مرعشی معاون نمیدونم چی چی رئیس جمهور!.حالاماهم که اصلاح طلب اونم چه جورش!کنجکاوشدم ببینم جریان چیه…به هرحال گذشت وروز گردهمایی رسید ماهم رفتیم که شرکت کنیم.به درب تالار که رسیدیم چنتا دانشجوی دانشجو!دم درب تالار ایستاده بودن، حدس ما این بود که شاید بازرسی بدنیه که یه وقت یه دانشجویی که پول خوابگاهشو نداره بده بمب باخودش ببره داخل!و خدای نکرده اصلاح طلبین عزیز رو به درجه ی رفیع!شهادت برسونه! اما انگار قضیه چیز دیگه بود.این بندگان خدا دم در وایستاده بودن تا افرادی که دعوتنامه دارن روراه بدن وبقیه رو راه ندن!… حالا جریان دعوتنامه چی بود میگم حالا! به هرحال به گفته ی خودشون 300تا دعوتنامه داده بودن وفقط همین تا300قبول بود بقیش همش جعلی بود یعنی باید مهر وامضای جناب اصلاح طلب پای برگه میبود!…حالا جالبه ظرفیت تالار2000نفر دعوت شده ها به حرف خودشون 300 نفر!به هر حال ازمایه نفرمون دعوتنامه داشت ورفت داخل تالار اما متاسفانه هرچی تلاش کرد نتونست یه آشنایی پیدا کنه تا بااستفاده از بند”پ” پیشرفت در ایران!مارم ببره داخل حالا ماهم که اونجا داشتیم از سرما آلاسکا می شدیم حس کنجکاویمون نگذاشت که بیخیال شیم ومی خواستیم هرطور شده ببینیم داخل چه خبره! تواین مدتی که اونجا موندیم از معاون ورئیس وکارمند دانشگاه وادارات داخل شهر وهرچی که نمیتونستن جلوشو بگیرن رفت داخل فقط ما موندیم تنهایی مان!هرچی به این دانشجوئه گفتیم بزار بریم داخل انگار نه انگار جالبه می گفت اگر بایکی از بچه ها آشنا باشین میزارم برین داخل!واسم یه سوال بزرگ بود اینکه چرا یک گرد همایی بزرگ با موضوع جوانان اصلاح طلب باید اینطور برگزار بشه بحث شامم که نبودکه باید حتما دعوتنامه داشته باشی!!! این جوون اصلاح طلبی که توهمایشتون راش نمیدین حالا نمیدونم از چی میترسین فردا می خواد ازتون حمایت کنه؟! جالبه این حزب توکشور بیشترین حامیش همین جوونا ودانشجوها هستند که بندگان خدا فکر می کنند پیش اینا خبریه و رنگ حناشون فرق میکنه!بگذریم..یک نیم ساعتی که گذشت یکی از بچه های ترم پایینی که به قول معروف دستش توکار بود!اومد وضامنمون! شد تاماهم از سیبری نجات پیداکنیم.به هر حال هرطور که بود از این گیت وحشتناک عبور کردیم ورفتیم داخل!بعد که دلیل این قضیه رو از این رفیقمون پرسیدم می گفت میخوان ببینن حتما اصلاح طلبی یا نه اگه اصولگرایی یه وقت نیای جلسشون روبه هم بریزی!یه خدای نکرده حرف مخالفشون نباشه این وسط!!!اینم یه نوع دمکراسی ازجنس اصلاح طلبی هستش حالا جالب اینجاست که یکی از اینا صبحش دم در خوابگاه وایساده بود وبه بچه ها دعوتنامه میداد منم که عجله داشتم فرصت نکردم ازش بگیرم.حالا سوال اینجا بود که آیا به اینایی که همینطور دعوتنامه میدی میدونی که حتما اصلاح طلبن؟!به هر حال!حالا بگیم از داخل تالار. تالارفردوسی دانشگاه یه تالار دوطبقست که یه طبقشو آقایون میشینن(طبقه پایین) ویه طبقشو خانوما(طبقه بالا) که یه وقت اختلاط پیش نیاد!اما وارد تالار شدیم گفتن برین طبقه ی بالا بشینین کنار خواهران دینیمون!حالا ماهم باتعجب میگفتیم یه وقت استغفرا… نشه ؟!خواهر برادر کنار هم!!! پناه برخدا!!! .به هر حال رفتیم طبقه ی فوقانی ونشستیم کنار خواهران گرام!یه نیم ساعتی از جلسه که گذشه بود وما به دلیل معطلی دم در بهش نرسیدیم ولی قسمت جالب صحبتای مجری بود که رسیدیم توحرفاش انگار جواب سوالای منو میگفت میگفت:ما جوانان وقشر اصلاح طلبین روشن فکر هستیم وهمیشه شعار ما برابری زن ومرد بوده وهست به همین خاطره که شماهارو مختلط نشوندیم!!!بابا روشنفکر ،بابا یونیسف!بابا مبارزه با جاهلیت عرب!!! حالا من جواب سوالمو گرفتم!ولی مضحک ترین جوابی بود که گرفته بودم!… قبل از صحبتای آقای مرعشی یه نفر که معاون بازم نمیدونم چی چیه جناب خاتمی در دوره ی بوق اومد و سخنرانی کرد خیلی صحبت کرد ولی من از این حرفاش فقط همینو دستگیرم شد که می گفت : من اصلاح طلبم و خواهم ماند!…آورین!
بریم سراغ صحبتای جناااااااب مرعشی!
شروع کرد با اسم اصلاح طلبی و جوگیر کردن حضار! تو حرفاش چیزای زیادی در مورد استان(سیستان وبلوچستان) گفت که من به شخصه یکیشم قبول ندارم.«من وتمام پایه های اصلاح طلبی مدیون این استان و مردمش هستیم»، «جناب روحانی به تمام وعده هایش در مورد این استان عمل خواهد کرد» واز این جور حرفایی از این جنس!
حالا مردم این استان با توجه به اینکه از اونوریا(اصولگراها یا بقول معروف افراطی ها!)به کل نا امید شدن بیشترین رایی که واسه اصلاح طلبین جمع میشه از این استانه ومردم با نگاه امیدوار به بهبودی از این قشر حمایت میکنن وانصافا دَین بزرگی هم به گردنشون دارن.حالا عمل میکنن یانه باید کمی نگریست.زمان سید محمد !که نسبتا وضعشون خوب بود که با آمد جناب آقای بگم بگم طاعون ملت ایران وضعشون به کل به هم ریخت به طوری که فقر وبدبختی این ملت یکی از طرح های توسعه ای جناب بود!چنان موفقیتی که تواین راه به دست آورد هیچ پرزیدنتی در کل دنیا نمیتونه بدست بیاره تعداد گداهای زاهدان رو از مین به ماکس رسوند شغل دولتی رو از قشر سنی این شهر گرفت،حسابی…!به هر حال دستش درد نکنه!
بگذریم که از این حرفا زیاده بریم سراغ همایشمون!
آقای مرعشی می گفت: اونطوری که هشت سال طول کشید تا جناب احمدی نژاد بتونه مملکتو ازبین ببره یکم بیشتر طول میکشه تا آقای روحانی بتونه دوباره ستون های این مملکت رو درست وایستاده کنه که تازه برگردیم سرخونه ای اول یعنی سال84 آسیبی که محمود جان این هشت سال به این مملکت زد به این زودیا نمیشه جمعش کرد!…البته این حرفا حرفای خودشونه به هرحال برای رجزخوندن برای طرف مقابل یه چیزی تو چنته داشته باشن تا با نابودی سربازشون که من دانشجو هستم بتونن غلبه کنن بر طرف مقابل! فقط من وتوی دانشجو این وسط یه واسطه یه چیز بیخود یه چیزی هستیم تا اون بالاییه بتونه به هدفش برسه.همون سال 88 اگه موسوی هم میومد سرکار وضعیت همین بود وهیچ تغییری نمیکرد فقط تو این جنگ چنتا مثل من وتو نابود شدن!بگذریم که درد دل زیاده.
با تشویق وسوت حضار صحبتای آقای مرعشی به پایان رسید.سپس دبیر انجمن اصلاح طلبین دانشگاه برای قرائت بیانیه ای روی سن آمد حرفاش جالب بود می گفت:«این میراث بزرگ(میراث اصلاح طلبی!)که توسط بزرگانمان(حتما سید محمد خاتمی!) ایجاد واداره می شود نباید به بوته!فراموشی سپرده شود وماجوانان اصلاح طلب همیشه پشت این حزب خواهیم بود» به هرحال اینم از دبیرشون که مثل نگهباناشون اینطوری سرشارمون کرد بابیانیه اش!
حالا برداشت بنده!
به طور کلی یک جلسه ی بیخود والکی وبی معنی برای یک فرد صرفا دانشجو به حساب میومد اما هدف هایی که انتطار می رفت در این جلسه بهش رسیده بشه جمع کردن رای برای مجلس بعدی بود!که به نظر من به خوبی نتونستن این گفتشونو منتقل کنن که بگن ملت سال دیگه انتخاباته به ما رای بدین ها!!!
به هرحال تازمانی که این دوحزب در ایران باشن وبخوان به این رقابت به کل مضحکشون ادامه بدن که این کارشون صرفا برای رسیدن به قدرت کشور هست وهیچکدو ازاین دوتا هیچ گرهی نمیتونن از کار این ملت واقعا شجاع ومرد اما زود گول خور! باز بکنن ودر ولقع قصدشون هم از اول انقلاب این نبوده ونخواهد بود.
به امید ایرانی آزاد، آباد، سرفراز
والسلام

۰۶ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۲۴ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
genetic 1994