گلنار....بیاد استاد داریوش رفیعی




گلنار گلنار 

کجایی که از غمت ناله می کند عاشق وفادار


گلنار گلنار

کجایی که بی تو شد دل اسیر غم دیده ام گهر بار

گلنار گلنار

دمی اولین شب آشنایی و عشق ما به یاد آر

گلنار گلنار

درآن شب تو بودی عیش و عشرت و آرزوی بسیار


چه دیدی از من حبیبم گلنار

که دادی آخر فریبم گلنار

نیابی ای کاش نصیب از گردون

که شد ناکامی نصیبم گلنار


بود مرا،در دل شب تار، آرزوی دیدار

تا به کی پریشان؟ 

تا به کی گرفتار؟

یامده وعده وفا راز خود نگه دار

یا بروی من خنده ها بزن قلب من به دست آر

چه دیدی ازمن حبیبم گلنار

که دادی آخر فریبم گلنار

نیابی ای کاش نصیب از گردون

که شد ناکامی نصیبم گلنار


لب خود بگشا

لب خود بگشا

به سخن گلنار

دل زارم را

مشکن گلنار


نشدی عاشق 

نشدی عاشق

زکجا دانی چه کشد هرشب دل من گلنار

..........

دانلود ترانه گلنار از استاد داریوش رفیعی

۱۲ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۴۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
genetic 1994

ماه و ماهی



تو ماهی و من ماهی این برکه کاشی

اندوه بزرگی است زمانی که نباشی!


آه از نفس پاک توو صبح نشابور

از چشم تو و چشم تو و حجره ی فیروزه تراشی


پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار 

فیروزه و الماس به آفاق بپاشی


هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم

اندوه بزرگی است چه باشی چه نباشی


ای باد سبک سار مرا بگذر و بگذار

هشدار! که آرامش مارا نخراشی


علیرضا بدیع


دانلود آهنگ ماه وماهی-حجت اشرف زاده

۰۳ آذر ۹۴ ، ۱۰:۲۶ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
genetic 1994

بیخیال!

بیخیال!

...دلم برای زمستون خیلی تنگ شده، دلم برای اون سوز و سرمای فوق العادش تنگ شده اون سرمایی که تو عمثق وجودت نفوذ میکنه...زمستون همون فصلیه که همه از سرماش میترسن ولی خیلیام عاشقشن مثل من!

زمستون تمام خاطراتمو زنده میکنه اون هوای سرد و بارون وبرف یه آرامش عمیقی به آدم میده. بعید میدونم آدم زمستونی باشه و از زمستون خوشش نیاد!

حال وهوای زمستون خاطرات اون روزایی که همش فکرمون برف بازی بود رو دوباره یادمون میاره. یاد اون کاپشن بارونی بزرگ و اون چکمه هایی که تا زانومون بالا میومد! ولی انقد تو این برفا میدوییدیم که این پوسته محافظتی قوی هم جوابگو نبود و حداقل یک هفته مریضمون میکرد! پاهای یخ زده و کبود شده! با اون درد عجیبش که من به شخصه هرشب تجربش میکردم!به علاوه تحمل غرولندای بابا مامان!

با این وجود ولی بازم درکمون از زندگی همون بچگی خیلی بیشتر بود، میتونستیم بفهمیم که باید از لحظه لحظه زندگیمون نهایت استفاده روببریم، نباید اون لحظاتی که تکرار نمیشه رو زود از کنارش رد بشیم حالا به قیمت مریضی و درد!

فک میکنم بلد بودیم باید چطوری از زندگی لذت ببریم وفکرمون آزاد بود طوری که تصمیم میگرفتیم برای استفاده از لحظه لحظه زندگی.پامون درد میکرد ولی هیچوقت فکرمون درد نمیکرد! یه فضای خالی تومغزمون فقط برای فکر کردن برای بازی کردن وسرگرم بودن داشتیم.حالا الان که بزرگ شدیم اون فضای خالی رو چطوری پرکردیم، با چه فکرایی؟!

این فکرایی که جای اون فکرارو گرفته هم به سمت رسیدن به آرامش، شادی دوست داشتن ومهربونی مارو میبره؟!

فکرنمیکنم اینطور باشه به هر حال بزرگ شدیم، درکمون از زندگی بالا رفته، بیشتر میفهمیم ، باید هرچی فکر مزخرف وبیخود باید توذهنمون باشه تا هرروز وجودمونو بخوره!!! اره اینه بزرگی چه فکرای بزرگی!!!

همیشه آشوب،دپرس،غمگین،....

باورکنیم که هرچی بزرگتر میشیم درکمون از زندگی کردن کمتر میشه نه بیشتر.همش بینمون دلخوری و ناراحتی ،این افزایش سطح درکه؟! اره درک کردیم اینو که باید تلاش کنیم زنده بمونیم تا این که کمی زندگی هم بکنیم.

واما محیطمون! جای اینکه تلاش کنیم محیطمون روتغییر بدیم تاراحت تر کنار هم زندگی کنیم بیشتر منتظریم که محیط مارو تغییر بده، همیشه تحت امر محیطیم ، محیط میگه تونباید آزاد باشی تو نباید آزادی داشته باشی، تو نباید بادیگران مهربون باشی ، تو نباید به دین وعقیده بقیه احترام بزاری، تو نباید دوست داشته باشی، تونباید عاشق بشی و تونباید...

اینهمه نباید جسممون رو محدود میکنه اما فکرمون رو وادار میکنه که درگیرش باشه وهمش دچار اضطراب ناشی از اون باشه.

تو نمیتونی یه کارایی رو انجام بدی تا جامعت بهتر بشه وبهتر بتونی زندگی کنی اما مجبوری بهش فکر کنی اما نتونی عملیش کنی وهمین فکر و وجود و روحت رو آزار بده فکرت برای آزادی ، برای زندگی بهتر ، برای دوست داشتن و...

فقط باید توفکرت باشه توحق نداری عملیش کنی تو حق نداری به زندگی بهتر و آرومتر فکر کنی اما میتونی بش فکر کنی پس آزاد باش وبش فکر کن!!!

.......یاد اون روزایی که بیخیال بودم اما حالا همش توخیالم!........

۲۲ آبان ۹۴ ، ۱۵:۲۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
genetic 1994

بزرگ شدن؛ خوب یابد؟!

"کاش هیچوقت بزرگ نمی شدیم" حرف جدیدی نیست حرفی نیست که کسی نگوید بلکه همه این روزها می گویند واقعا چرا؟

چرا کاش هیچوقت بزرگ نمی شدیم؟ چرا همه در آرزی کودکی خود هستند و دوست دارند به آن دوران برگردند؟!

کودکی که هیچ چیز را درک نمی کند و فکر وذکر اوبازی و سرگرمی است. آیا واقعا یک بچه هیچ چیز را درک نمی کرد آری هیچ چیز را آنگونه که بود درک نمی کرد وفقط به فکر بازی کردن بود وتمام تلاش وکوشش او برای رسیدن به آن موضع بود.

همه دوست داریم به عقب برگردیم، به زان بچگی مان حس شیرینی که هر فرد فقط یک بار در زندگی خود احساس وتجربه می کند.به راستی چقدر خوب بود زمان بچگی هیچ چیز از مشکلات سرمان نمی شد تنها انتظاری که می کشیدیم انتظار صبح شدن دوباره وبازی با بچه ها در کوچه خانه ی مان! چه بازی ای را بیشتر می کردیم؟ دزد و پلیس قایم باشک؟! دوست داشتیم دزد باشیم یا پلیس در آن بازی ها؟!کدامیک شیرین تر بود؟ فکر میکنم پلیس بودن برایمان بهتر بود پلیس در چشممان فرد موجهی بود!

به راستی این چه بازی ای بود که هنوز هم که بزرگ شده ایم دوستش داریم؟ چرا همه چلیس بودن وقانونمندی را دوست داشتیم اما الان همه دزد شدیم؟ سر هم را کلاه می گذاریم؟ آیا پلیس هم همان پلیس گذشته است؟!با آن بازی به کسی آسیبی هم می رساندیم؟!

چطور شد که همه پلیس می شدیم اما دزدی و اختلاس را بهتر وبیشتر یاد گرفتیم؟چه کسی به ما یاد داد که می توانیم ازین دزدی وقتی که بزرگ شدیم می توانیم استفاده کنیم؟!

پ

چند بار در کودکی به هم خیانت کردیم چند بار به هم دروغ گفتیم؟اگر این کارها را در کودکی نمی کردیم چطور اکنون که بزرگ شده ایم به خوبی آنها را یاد داریم به هم خیانت می کنیم وبه عزیز ترین کسمان هم سر هیچ وپوچ دروغ می گوییم. اگر در کودکی اینطور نبودیم پس چطور این گونه شدیم چه کسی اینها را به ما یاد داد از کجا فهمیدیم چیزی به اسم خیانت هم وجود دارد؟!

واقعا این چه نسلی بود که کودکی راپشت سر گذاشته واکنون بزرگ شده که طوری زندگی می کند که نه به خود ونه به دیگران توجهی دارد و برای هیچکس ارزش قائل نیست؟

آن پدر ومادر ها مگر از چه جنسی بودند که فرزندان این چنینی تربیت کردند؟

این چه تربیتی بود این چه تعلیمی بود که حتی نمی توانیم درک کنیم که چیزی که کم است روزی تمام می شود پس درست مصرف کنیم. با خود هم بغض و کینه داریم با خود هم دشمنی داریم حال به فکر آیندگان بودن به کنار!

چگونه به این خوبی یاد گرفتیم که طبیعت را باید خراب کنیم و اجازه ی لذت بردن از آن را به کس دیگری ندهیم؟! چطور به ما یاد دادند که چشم دیدن هم را نداشته باشیم و نتوانیم کنار هم راحت وخوب زندگی کنیم؟

وا قعا با چه فکر وایده ای مارا اینطور تربیت کردند؟

یادمان هست بچه که بودیم زن ومردمان یکی بود کنار هم بازی می کردیم وسرگرم بودیم هیچ گاه به مسخره کردن یکدیگر نمی پرداختیم هیچ گاه نخواستیم آبروی هم را ببریم حقوقمان برابر بود!

مگر ما همان کودکان درستکار گذشته نبودیم ؟چطور باهم خوب بودیم که اکنون این گونه به مسخره کردن واستهزاء یکدیگر می پردازیم؟

ما طوری تربیت شدیم که نسبت به اعتقادات ومقدساتمان بی اعتنا باشیم و از آن جک ساخته و به آن بخندیم؟!

به چه می خندیم به بی تفاوتی مان؟ به بی عرضگی و بی غیرتی مان؟اکنون برای سرگرمی و خنده به هرچیزی چنگ می اندازیم حال مهم نیست چه باشد دین، فرهنگ، غیرت، تعصب و....و...و....!دور همیم هر حرفی را میزنیم شادیم زندگی می کنیم!

راستی از کی به ما یاد دادند که  حرف زور را بشنوید و هیچ حرکتی نکنید تا اینکه همان زور که تجلی بی غیرتی شماست بر شما غالب گردد. حتما این گونه به ما آموزش دادند که حرف زور حرف زور است کاریش نمیشه کرد!

چقدر نسبت به هم بی توجه وبی غیرت هستیم راستی دین و آیین ما چه بود؟ هر چه که بود مطمئنا این گونه به مادستور نداد که به جای اینکه پشت هم باشیم رودر روی یکدیگر بایستیم به هم بی احترامی کنیم برای هم ارزشی قائل نباشیم و...

چطور شد آنهایی که دینمان را ندارند ولی از دستورات آن پیروی می کنند مگر دین ما نیست؟ چطور آنها بیشتر شناخته اندش؟ آیا لوکزامبورگی ها ، فنلاندی ها،استرالیایی ها، هلندی هاو... از ما مسلمان تر وبا اعتقاد ترند؟

اسلام را یاد داریم؟آری یادمان دادند در نوزادی در گوشمان اذان گفتند مسلمان شدیم، به ما ورزشی! به نام نماز یاد دادند، قرآن یاد دادند کدام را درک کردیم؟ به کدام عمل می کنیم؟

بگذریم...

شاید به خاطر همین است که می خواهیم به کودکی برگردیم. اگر به کودکی باز گردیم خوب می شویم دیگر به هم توهین نمی کنیم، به هم تهمت نمی زنیم، دروغ نمی گوییم، اختلاس نمی کنیم، زور گویی نمی کنیم، حق همدیگر را نمی خوریم و...

چطور است همه ای این کارهای بد اکنون برایمان لذت بخش است اما باز هم یاد کودکی می کنیم؟ مگر کودکی جزاین  چیزهای خوب چیز دیگری هم داشت که همیشه یادش می کنیم؟

آری منظورمان این است که اگر به کودکی برگردیم دیگر چیزی درک نمی کنیم ، مشکلات وفشار های زندگی را احساس نخواهیم کرد و با بی تفاوتی بازی می کنیم.

اما به نظر من هر چند که اکنون از این کارهای بد ونا پسند خوشمان می آید اما قلبا هیچ گاه دوستشان نداریم. شاید می خواهیم به کودکی برگردیم که از این ها فرار کنیم ؟ مشکلات و فشار های زندگی بهانه ی مان است؟ هرچند اگر اینها نبود هیچگاه در زندگی فشار وسختی ای احساس نمی شد.اگر به کو دکی باز گردیم خوب است دیگر نه ازهم ناراحت می شویم ونه هم را ناراحت می کنیم دیگر در مشکلات همدیگر را تنها نمی گذاریم بلکه کنار هم هستیم دیگر باهم سر هیچ و پوچ دعوا نمی کنیم دیگر...

اما اگر دوباره به بچگی مان برگردیم باید پدر و مادرمان راهم عوض کنیم! شاید دوباره همین چیزها را یادمان دادند و دوباره بزرگ شدیم وهمین شدیم(همین آش وهمین کاسه!!!)

دختر وپسری که کنار هم زندگی می کردند وشاد بودند اکنون که بزرگ شده اند به دنبال این هستند که مخ هم را بزنند!!! مخ هم را می زنند باهم دوست می شوند کمی باهم اند بعد به هم خیانت می کنند بعد ازهم جدا میشوند وبعد افسردگی می گیرند و دوباره سمت هم نمی آیند! دیگر از آن قهر هایی که در بچگی حتما به آشتی می رسید خبری نیست.

دیگر تفاوتی بین عشق واقعی و عشق مخی! بین دوفرد از نگاه عوام مردم وجود ندارد . هردو را بد می پندارند.هر کار ناپسندی را در جامعه می توانیم ببینیم اما چشم دیدن دوعاشق واقعی رادر کنار هم نداریم.

نمی  دانم اگر این نسل برود وتمام شود نسل بعدی درست می شوند؟کودکان امروزی چگونه اند؟

اکنون اینجا دیگر ما پدر و مادر هستیم آیا مثل پدر و مادر خود بچه تربیت می کنیم؟آیا این بچه بزرگ شود مثل ما می شود؟

اما اینجا متفاوت است که کودک الان با کودک 20 یا30 سال پیش خیلی تفاوت دارد اطلاعات او از زندگی جامعه تکنولوژی از ما که پدر مادر اوییم کمتر نیست! بچه است دیگر می خواهد ادای آدم بزرگ ها را در بیاورد!!!وای از آدم بزرگ ها! آیا کار خوبی هم می کنند که ادای آن رادر بیاورد؟! بچه است دیگر هم کار خوب وهم کار بد را یاد می گیرد قابلیت تشخیص این دو ازهم را ندارد! بچه ی امروزی خیانتکاری دزدی دروغ بی پایه وبی ثبات بودن و.... را به راحتی یاد میگیرد. ما که بچه بودیم چنین چیز هایی در جامعه نمی دیدیم که زود یاد بگیریم پس بچگی خوبی داشتیم که یادش می کنیم!

همه چیز برعکس شد بچگی خوبی داشتیم اما بزرگی درستی نداشتیم دودوره از زندگی مان عکس هم شد.اما کودکان الان مثل بزرگی ما هستند باهمان شکل اما باقدرت مانور کمتر!!!

آیا شیوه ی زندگی اینها هم مثل ما عکس خواهد شد؟یعنی اکنون که بچگی بدی دارند بزرگی خوبی خواهند داشت؟ شاید! هیچ چیز بعید نیست! اما به نظر من یک چیز را که یاد گرفتی دیگر فراموشش نمی کنی ما از بزرگی یاد گرفتیم اما آنها ازبچگی ! اما من به آینده امیدوارم

اگر اینها بچگیشان را فراموش کنند خیلی خوب می شود ، دیگر یک جامعه ی بزرگ داریم که همه چیز در آن خوب است، همه به هم احترام می گذارند، دیگر کسی کسی را اذیت نمی کند، هیچکس تنها نمی ماند، همه مسیر زندگی که دوست دارند را طی می کنند ، دیگر ظلم وستمی نیست، دیگر مظلومی نیست که ظالمی باشد واز همه مهمتر هیچ کس یاد بچگی خود نمی کند!

والسلام

۱۴ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۵۳ ۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
genetic 1994

گردهمایی اصلاح طلبین(طرح جمع آوری اصلاح طلبین دانشگاه)

گردهمایی اصلاح طلبان دانشگاه …متن بنری بزرگی که چند روز پیش درب سلف جلوی چشم همه رو میگرفت وخودنمایی می کرد.تالار فردوسی باحضور جناب آقای مرعشی معاون نمیدونم چی چی رئیس جمهور!.حالاماهم که اصلاح طلب اونم چه جورش!کنجکاوشدم ببینم جریان چیه…به هرحال گذشت وروز گردهمایی رسید ماهم رفتیم که شرکت کنیم.به درب تالار که رسیدیم چنتا دانشجوی دانشجو!دم درب تالار ایستاده بودن، حدس ما این بود که شاید بازرسی بدنیه که یه وقت یه دانشجویی که پول خوابگاهشو نداره بده بمب باخودش ببره داخل!و خدای نکرده اصلاح طلبین عزیز رو به درجه ی رفیع!شهادت برسونه! اما انگار قضیه چیز دیگه بود.این بندگان خدا دم در وایستاده بودن تا افرادی که دعوتنامه دارن روراه بدن وبقیه رو راه ندن!… حالا جریان دعوتنامه چی بود میگم حالا! به هرحال به گفته ی خودشون 300تا دعوتنامه داده بودن وفقط همین تا300قبول بود بقیش همش جعلی بود یعنی باید مهر وامضای جناب اصلاح طلب پای برگه میبود!…حالا جالبه ظرفیت تالار2000نفر دعوت شده ها به حرف خودشون 300 نفر!به هر حال ازمایه نفرمون دعوتنامه داشت ورفت داخل تالار اما متاسفانه هرچی تلاش کرد نتونست یه آشنایی پیدا کنه تا بااستفاده از بند”پ” پیشرفت در ایران!مارم ببره داخل حالا ماهم که اونجا داشتیم از سرما آلاسکا می شدیم حس کنجکاویمون نگذاشت که بیخیال شیم ومی خواستیم هرطور شده ببینیم داخل چه خبره! تواین مدتی که اونجا موندیم از معاون ورئیس وکارمند دانشگاه وادارات داخل شهر وهرچی که نمیتونستن جلوشو بگیرن رفت داخل فقط ما موندیم تنهایی مان!هرچی به این دانشجوئه گفتیم بزار بریم داخل انگار نه انگار جالبه می گفت اگر بایکی از بچه ها آشنا باشین میزارم برین داخل!واسم یه سوال بزرگ بود اینکه چرا یک گرد همایی بزرگ با موضوع جوانان اصلاح طلب باید اینطور برگزار بشه بحث شامم که نبودکه باید حتما دعوتنامه داشته باشی!!! این جوون اصلاح طلبی که توهمایشتون راش نمیدین حالا نمیدونم از چی میترسین فردا می خواد ازتون حمایت کنه؟! جالبه این حزب توکشور بیشترین حامیش همین جوونا ودانشجوها هستند که بندگان خدا فکر می کنند پیش اینا خبریه و رنگ حناشون فرق میکنه!بگذریم..یک نیم ساعتی که گذشت یکی از بچه های ترم پایینی که به قول معروف دستش توکار بود!اومد وضامنمون! شد تاماهم از سیبری نجات پیداکنیم.به هر حال هرطور که بود از این گیت وحشتناک عبور کردیم ورفتیم داخل!بعد که دلیل این قضیه رو از این رفیقمون پرسیدم می گفت میخوان ببینن حتما اصلاح طلبی یا نه اگه اصولگرایی یه وقت نیای جلسشون روبه هم بریزی!یه خدای نکرده حرف مخالفشون نباشه این وسط!!!اینم یه نوع دمکراسی ازجنس اصلاح طلبی هستش حالا جالب اینجاست که یکی از اینا صبحش دم در خوابگاه وایساده بود وبه بچه ها دعوتنامه میداد منم که عجله داشتم فرصت نکردم ازش بگیرم.حالا سوال اینجا بود که آیا به اینایی که همینطور دعوتنامه میدی میدونی که حتما اصلاح طلبن؟!به هر حال!حالا بگیم از داخل تالار. تالارفردوسی دانشگاه یه تالار دوطبقست که یه طبقشو آقایون میشینن(طبقه پایین) ویه طبقشو خانوما(طبقه بالا) که یه وقت اختلاط پیش نیاد!اما وارد تالار شدیم گفتن برین طبقه ی بالا بشینین کنار خواهران دینیمون!حالا ماهم باتعجب میگفتیم یه وقت استغفرا… نشه ؟!خواهر برادر کنار هم!!! پناه برخدا!!! .به هر حال رفتیم طبقه ی فوقانی ونشستیم کنار خواهران گرام!یه نیم ساعتی از جلسه که گذشه بود وما به دلیل معطلی دم در بهش نرسیدیم ولی قسمت جالب صحبتای مجری بود که رسیدیم توحرفاش انگار جواب سوالای منو میگفت میگفت:ما جوانان وقشر اصلاح طلبین روشن فکر هستیم وهمیشه شعار ما برابری زن ومرد بوده وهست به همین خاطره که شماهارو مختلط نشوندیم!!!بابا روشنفکر ،بابا یونیسف!بابا مبارزه با جاهلیت عرب!!! حالا من جواب سوالمو گرفتم!ولی مضحک ترین جوابی بود که گرفته بودم!… قبل از صحبتای آقای مرعشی یه نفر که معاون بازم نمیدونم چی چیه جناب خاتمی در دوره ی بوق اومد و سخنرانی کرد خیلی صحبت کرد ولی من از این حرفاش فقط همینو دستگیرم شد که می گفت : من اصلاح طلبم و خواهم ماند!…آورین!
بریم سراغ صحبتای جناااااااب مرعشی!
شروع کرد با اسم اصلاح طلبی و جوگیر کردن حضار! تو حرفاش چیزای زیادی در مورد استان(سیستان وبلوچستان) گفت که من به شخصه یکیشم قبول ندارم.«من وتمام پایه های اصلاح طلبی مدیون این استان و مردمش هستیم»، «جناب روحانی به تمام وعده هایش در مورد این استان عمل خواهد کرد» واز این جور حرفایی از این جنس!
حالا مردم این استان با توجه به اینکه از اونوریا(اصولگراها یا بقول معروف افراطی ها!)به کل نا امید شدن بیشترین رایی که واسه اصلاح طلبین جمع میشه از این استانه ومردم با نگاه امیدوار به بهبودی از این قشر حمایت میکنن وانصافا دَین بزرگی هم به گردنشون دارن.حالا عمل میکنن یانه باید کمی نگریست.زمان سید محمد !که نسبتا وضعشون خوب بود که با آمد جناب آقای بگم بگم طاعون ملت ایران وضعشون به کل به هم ریخت به طوری که فقر وبدبختی این ملت یکی از طرح های توسعه ای جناب بود!چنان موفقیتی که تواین راه به دست آورد هیچ پرزیدنتی در کل دنیا نمیتونه بدست بیاره تعداد گداهای زاهدان رو از مین به ماکس رسوند شغل دولتی رو از قشر سنی این شهر گرفت،حسابی…!به هر حال دستش درد نکنه!
بگذریم که از این حرفا زیاده بریم سراغ همایشمون!
آقای مرعشی می گفت: اونطوری که هشت سال طول کشید تا جناب احمدی نژاد بتونه مملکتو ازبین ببره یکم بیشتر طول میکشه تا آقای روحانی بتونه دوباره ستون های این مملکت رو درست وایستاده کنه که تازه برگردیم سرخونه ای اول یعنی سال84 آسیبی که محمود جان این هشت سال به این مملکت زد به این زودیا نمیشه جمعش کرد!…البته این حرفا حرفای خودشونه به هرحال برای رجزخوندن برای طرف مقابل یه چیزی تو چنته داشته باشن تا با نابودی سربازشون که من دانشجو هستم بتونن غلبه کنن بر طرف مقابل! فقط من وتوی دانشجو این وسط یه واسطه یه چیز بیخود یه چیزی هستیم تا اون بالاییه بتونه به هدفش برسه.همون سال 88 اگه موسوی هم میومد سرکار وضعیت همین بود وهیچ تغییری نمیکرد فقط تو این جنگ چنتا مثل من وتو نابود شدن!بگذریم که درد دل زیاده.
با تشویق وسوت حضار صحبتای آقای مرعشی به پایان رسید.سپس دبیر انجمن اصلاح طلبین دانشگاه برای قرائت بیانیه ای روی سن آمد حرفاش جالب بود می گفت:«این میراث بزرگ(میراث اصلاح طلبی!)که توسط بزرگانمان(حتما سید محمد خاتمی!) ایجاد واداره می شود نباید به بوته!فراموشی سپرده شود وماجوانان اصلاح طلب همیشه پشت این حزب خواهیم بود» به هرحال اینم از دبیرشون که مثل نگهباناشون اینطوری سرشارمون کرد بابیانیه اش!
حالا برداشت بنده!
به طور کلی یک جلسه ی بیخود والکی وبی معنی برای یک فرد صرفا دانشجو به حساب میومد اما هدف هایی که انتطار می رفت در این جلسه بهش رسیده بشه جمع کردن رای برای مجلس بعدی بود!که به نظر من به خوبی نتونستن این گفتشونو منتقل کنن که بگن ملت سال دیگه انتخاباته به ما رای بدین ها!!!
به هرحال تازمانی که این دوحزب در ایران باشن وبخوان به این رقابت به کل مضحکشون ادامه بدن که این کارشون صرفا برای رسیدن به قدرت کشور هست وهیچکدو ازاین دوتا هیچ گرهی نمیتونن از کار این ملت واقعا شجاع ومرد اما زود گول خور! باز بکنن ودر ولقع قصدشون هم از اول انقلاب این نبوده ونخواهد بود.
به امید ایرانی آزاد، آباد، سرفراز
والسلام

۰۶ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۲۴ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
genetic 1994

سبک زندگی هوشمندانه به روش دکتر اقبالی نسب

وقتی از زندگی سخن میگویی یعنی زنده ای و میخواهی راهت راادامه بدهی یعنی چیزی به نام تودر این دنیا وجود دارد که برای آینده ی خود هدف گذاری می کند وامید وار به آینده دنبال تغییر سطح زندگی وگذشتن از روزمرگی هستی....خب به هرحال زندگی کردن و زنده ماندن یک حس وامید درونی را می طلبد که بتوانی از لحظه لحظه زندگیت نهایت لذت راببری وبدنبال ترسیم آینده ی خوبی برای خود باشی...اینطور زندگی کردن در این جهان نیازمند هوش بالایی است هوشی که در برنامه ریزی ها،هدف گذاری ها و حرکت ها بتواند کمک یار توباشد با این هوش می توانی روز به روز به پیشرفتت حتی در شرایط سخت ادامه بدی واز دغدغه ها ومشکلات زندگی به آسانی عبور کرده وبه اوجی که همیشه آرزوی توست برسی....

حال این هوش دارای جنبه های مشخص وگوناگونی است که توجه به هرکدام در جای خود می تواند به زندگی ات سرو سامان دهد وبه قول معروف"رات بندازه"

دکتر اقبالی نسب انواع هوش رو اینطور ذکر می کرد:هوش فیزیکی(PQ)،هوش هیجانی(EQ)،هوش حافظه(IQ)و هوش معنوی(SQ)...حال این چهار جنبه ی هوش روباید مورد بررسی قرار داد.

باIQ که همه آشنایی کامل داریم ومعیار اصلی پیشرفت در زندگی ورسیدن به اوج را این جنبه ی هوش در نظر می گیریم اما برخلاف این که همه فکر می کنند ،IQ نسبت بهEQ نقش کمتری در پیشرفت وفتح کردن قله های پیروزی بازی می کند.حال EQیا هوش هیجانی که می تواند معیار اصلی در پیشرفت فکر ومغز باشد دیده می شود در افراد بزرگ در هرگرایش یا رشته این جنبه ی هوش بیشترین تاثیر را در بزرگ شدنشان داشته وبرای رسیدن به اوج به آنها کمک کرده است واکنون یک فرد موفق در جامعه ی خود هستند البته باید به این نکته هم توجه نمود که هوش هیجانی به تنهایی نیز نمی تواند این موفقیت ها را برای یک فرد حاصل کند وکاملا وابسته به دیگر جنبه های هوش است واین جنبه ها ازهم جداناشدنی هستند.حال به هوش فیزیکی یاPQ می پردازیم که انسان هارا می تواند با توجه به سطح زندگیشان وشرایط جسمانی و تیپی آنها به پیشرفتشان کمک کند با توجه به این هر فرد می تواند از شرایط زندگی ای که خود عامل ایجاد آن نبوده نهایت استفاده رابنماید ودر جهت پیشرفت از آن استفاده نماید ودر اجتماع یک فرد خاص و متمدن باشد.لباس مرتب ،بوی خوش ،شیک پوشی، عدم شلختگی در زندگی ، خواب مناسب ، غذای سالم ،برنامه ریزی مناسب ودرست برای ادامه دادن زندگی ورسیدن به اهداف و...می تواند از جنبه های هوش فیزیکی وجسمانی باشد.حال اگر بخواهیم این معیار ها را برای یک دانشجوی خوابگاهی مورد بررسی قرار دهیم  که در شرایطی خاص به نام خوابگاه قادر به زندگی است که چند نفر دیگر باشرایط وتفکرات و نظرات متفاوت نسبت به شرایط زندگی در این محیط وجود دارند حال این دانشجو چقدر میتواند شرایط را برای زندگی ایده آل محیا کند؟ به طور حتم دچار مشکلات عدیده ای در این زمینه خواهد شد...از نقطه نظر های مختلف اگر مورد بررسی قرار دهیم  آیا می تواند برای خواب وبیداری برنامه ریزی مناسبی انجام دهد؟آیا می تواند برای درس خواندن وتمرکز کردن برنامه ریزی در ستی را انجام دهد؟..این از شرایط خوابگاه!

حال برویم سراغ شرایط کلاسی که برنامه ریزی های نامطلوب درسی دانشگاه می تواند برنامه ی یک دانشجو را به کلی به هم بریزد.از لحاظ تغذیه دانشجو هم می توان گفت که  غذای سلف به کل  اورا نابود می کند هم از لحاظ سلامتی وهم از لحاظ رسیدن مواد مختلف به بدن این غذا اگر مضر نباشد مطمئنا مفید هم به هیچ وجه نخواهد بود.ازغذایی که خود دانشجوهم درست می کند نمی توان انرژی زیادی کسب کرد.

در این صورت تنها چیزی که دانشجو می تواند از معیار های این هوش رعایت کند مرتب ومنظم بودن شخصی است.با توجه به این شرایط بعید به نظر می رسد یک دانشجو اعصاب راحتی داشته باشد که بتواند ه این موضوعات هم برسد!

هوش معنوی یاSQ :این هوش ازجنبه های مهم یک هوش درست می باشد که پایه واساس آن اعتقادات یک فرد می باشد چقدر به خدای خود اعتماد دارد ومی تواند به او تکیه کند چفدر دعاها وثناهای او در پیشرفت زندگی او نقش بازی کرده اند؟.......شاید دانشگاه تاثیرات منفی روی این هوش او نیز بگذارند....

این بود برداشت من از سخنان دکتر.....

به امید آینده ای روشن

۲۹ تیر ۹۴ ، ۱۰:۴۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
genetic 1994

شب احیا


http://www.pcparsi.com/uploaded/pc2554589eac9f02620c1377769ee157bf_pixnama_com_f0dcf17b9ec1c28b384ff5ec92037857_1433029498.jpg


بنام او

تمام مطالب ذکر شده در این پست صرفا نگاه بنده است وادعا نمی شود که در واقع این باشد فقط یک برداشتی از طرف من است وقصد توهین به رسم ویا عادت خاصی نیست.

پس از پیدا کردن دفتر خاطراتم وبرگشتن امید نوشتن به زندگیم! دوباره می نویسم.

امشب شب نوزدهم ماه مبارک رمضان سال 1394 شب احیا

هنوز ساعت 2 است یعنی هنوز کاملا این شب احیا نشده، با توجه به اینکه مراسم شب احیای ماز از ساعت 10 شروع می شود درواقع ساعت2 ساعت های پایانی احیاهست. البته مراسم احیایی که در شهرهای ایران برگزار می شود معمولا تاسحر یا نهایتا بادادن سحری به مدعوین! تا اذان صبح طول می کشد.

سال پیش همین حوالی از لحاظ زمانی یعنی شب های احیا البته شب بیست و یکم ماه مبارک بود که تصمیم براین گرفتم که به سمت هیئت معروف محله مان که از همه جای شهر برای مراسم شب های احیا ویا به طور کلی عزاداری ها وجشن های میلاد والبته سرف قیمه! به سمت آن می آیند بروم.البته ابتدا با مقاومت شدید والدین مواجه شدم که باما برای مراسم شب احیا به حسینه ی هم ولایتی هایمان بیا. اما در این غلبه پیروز شدم وتصمیم نهایی بر آن شد که به سمت هیئت بروم.با توجه به مشکلی که از ناحیه پا دارم ودردی که در نشستن های طولانی در زانو حس می کنم مجبور به نشستن در کنار دیوار شدم واز قرار گرفتن در صف جلو ودر جمع جوان های پرشور والبته عزادار! محروم ماندم.

جلسه با قرائت های مجلسی قرآن توسط چند قاری گمنام شهر وسپس یک قاری بزرگ ومعروف مصری شروع شد. بعد از آن نوبت به تفسیر قرآن می رسید که الحق بسیار زیبا وجذاب است  که برای شنیدن آن در شب های ماه مبارک هر شب به سمت هیئت می روم.این تفسیر توسط یک مفسر آگاه، بااطلاعات روز وقوی در بحث سخن ارائه می شود اورا به عنوان مفسر در کل شهر می شناسند با توجه به اینکه قاری و حافظ قرآن نیز هست اما در علم تفسیر رشد بسیاری داشته است البته بماند که این جناب از زیر پاسخ گفتن به برخی سوالاتی که از ایشان می پرسیدیم با گفتن جمله ی "این تفسیر به رای است و گناه دارد" در می رفت. به قول استاد شریعتی تفسیر به عقل را تفسیر به رای معنی می کنند!.

پس از اتمام تفسیر قرآن کریم شروع کار مداحان عزیز بود که یکی یکی شروع به خواندن می کردند که تقریبا به صورت کامل اشک مدعوین را در آوردند! به شیوه های متعارف و غیر متعارف.

معرفت به این نوع گریه کردن مثل یک هورمون یا یک عاما رشد توسط شیر مادر به یک فرزند شیعه منتقل می شود. بعد از آن هم سینه زنی که در هر ایامی باشد در نوع شور آن با بک گراوند حسین حسین توسط فرد دیگری همراه است.این سینه زنی ادامه پیدا می کند تا اینکه مجلس از حالت ضربتی به حالت روضتی تغییر شکل پیدا می کند!

تا این لحظه که رس مردم کشیده شده وانرژی ها تقریبا تمام شده است ویک خواب تقریبا سطحی سطح پلک هارا فرا گرفته است. اکنون نوبت خداست! حال دیگر باید به سمت در گاه او برویم واز اوبخواهیم هر آنچه که می خواهیم اما با این حال؟! با این انرژی از دست رفته؟! با این حال که مغز تقریبا به حالت آفلاین نزول پیدا کرده؟!

با همین حال مراسم قرآن سر گذاشتن شروع می شود که اجرای این مراسم با این خستگی فقط تکرار طوطی وار کلماتی است که توسط خواننده دعا ایراد می شود.بعد از اتمام آن دعای بزرگ جوشن کبیر شروع می شود که به واقع به خواندن این دعا نزدیکی خود را به خدا احساس می کنیم ودرک می کنیم که در کنار ماست با خواندن نام های او به او متوسل می شویم و از او می خواهیم هر آنچه که شایسته است.

اما مشکل اساسی کار ما در این است که این دعا در مرحله ی آخر خوانده می شودکه دیگر نه حال گریه کردن ونه حال دعا کردن و نه حال حرف زدن با معبود وجود دارد تنها حالی که وجود دارد حال خوابیدن وجود دارد تمام مراحل برنامه ریزی می شود که در این مرحله بخوابیم!

بعد ازاتمام دعا مرحله ی اصلی که دوستداران خاص خود را دارد مرحله ی "قیمه" می باشد! از هرچه بگذریم سخن دوست خوشتر است! همان بزرگوارانی که در هنگام دعا خوابند وهر لحظه منتظر تمام شدن آن، انگار این قیمه یک سوئیچ یا استارتر برای انرژی دادن به روح و جسم ایشان است! وبد ترین نوع آن حمله ور شدن به سمت قیمه توسط بعضی هایشان می باشد! که در این امر نه خدا راضی است ونه بنده ی خدا.

بگذریم! قرار بود فقط بگویم سال پیش مراسم احیا را در هیئت بودیم اما قلم از دست در رفت و نصف دفتر از همین هیئت پرشد!

بله بر می گردیم سراغ شب قدرمان شب قدر شبی است که خداوند ملائکه مقرب خویش را مسئول نوشتن تقدیر یکساله ی انسان می کند و خداوند در قرآن از به بهترین شب ها یاد کرده است وآنچنان که در سوره ی قدر می خوانیم این شب برابر با هزار شب بیان شده است.شبی که مسلمانان در سراسر دنیا شب را با مناجات پروردگارشان به صبح می رسانند.

اما امسال تصمیم گرفتم که به حسینیه هم ولایتی هایمان بروم تاشب را در آنجا سحر کنم. تمام خاطرات کودکی ام با این هم ولایتی هایمان شکل گرفت زمانی که عزاداری ها شروع می شد بابا لباس سیاهمان راتنمان می کرد ومارا باخودش به حسینیه میبرد.ویک حس نزدیکی و خوبی با آنها احساس می کنم.با توجه به اینکه مجلس آنها خیلی زودتر ازجاهای دیگر شهر تمام می شود برای مشکل پای من هم که در نشستن های طولانی مرا عاصی می کند مناسب بود.این مجلس هم همانند مجالس دیگر تمام مراحل در آن وجود دارد اما با ترتیبی متفاوت طوری که ابتدا دعای جوشن می خوانند وسپس عزاداری و بعدش هم مراسم قرآن سرگذاشتن. از قیمه هم در اینجا خبری نیست!.

خواندن دعای جوشن کبیر در ابتدای کار روش درست تری است اما خواندن اشتباه وبدون آهنگ وصوت آن کمی از تاثیر گذاری دعا می کاهد. خواندن به صورت قصه وار وحتی عدم در ک معنی آن بازهم هیچ تاثیری در قلب نمی گذارد.

سپس نوبت شیخ ما فرا میرسد! که از فرط خستگی و دویدن این مجلس و آن مجلس  رنگ وروی روی چهره او وجود ندارد در پی این اسئت که سریعتر سرو ته مجلس راهم بیاورد تا به مجلس بعدی که در لیست انتظار! قرار دارد برسد وآن را هم از دست ندهد!

ابتدا با روضه ی امام علی(ع) شروع می کند همان روضه ای که بیش از هزار سال است با آن گریه می کنیم ،همان قصه ی مرغابی ها و میخ در و سراسیمه بودن علی(ع) در نزدیکی اذان.انصافا خوب هم گریه می کنند اما این وسط اگر شیخ حس کرد میزان گریه وشور مجلس کم است موضوع سریع ربط داده می شود به واقعه ی کربلا! از کودکی برایم سوال بود چرا در روضه ی امام علی (ع) باز هم از واقعه ی کربلا سخن گفته می شود یا در هر روضه ی دیگر حتی در تشییع جنازه مرده ها!انگار حسین(ع) فقط قیام کرد وبا آزادگی تمام مقابل دشمنان اسلام جنگید که فقط یک بهانه ای برای گریه کردن ما بسازد؟! یا سرنوشت مسلمان امروزی که اورا مظهر آزادگی در مقابل ظلم بداند را با تفکر و ایدئولوژی خود تغییر دهد؟! آیا حسین(ع) در برابر ظلم و بی عدالتی خاموش بود و فقط بر مصیبت های گذشته گریه می کرد؟!

نه قیام حسین(ع) فقط به درد گریه کردن می خورد به درد هیچ چیز دیگر نمی خورد!!!

یکی از دوستان سال پیش مطلبی را منتشر کرد که برایم جالب  بود وکاملا حرف اورا قبول داشتم او می گفت برخی از مابر مظلومیت علی(ع) وشهادت مظلومانه ی حسین(ع) هم نمی گرییم بلکه بر بدبختی های خود با استفاده از استارتر مظلومیت اهل بیت(ع) گریه می کنیم!

اما از همه مهمتر قرآن سر گذاشتن است اینجاست که خدا می گوید بنده ی من بگو من می شنوم و تو باید زرنگ باشی و مخلصانه از او بخاهی آنچه که برایت بهترین است در این حال دست به دامان بزرگان و مقربان در گاهش یعنی پیامبر واهل بیتش  میبری و از آنها می خواهی شفاعت تورا بکنند.

اما در اینجا هم دچار یک اشتباهیم بجای اینکه خدارا به  عزیزانش قسم دهیم که حاجتمان را بر آورده کند باز هم می رویم سراغ مصائب اهل بیت وپیامبر ودوباره بر مصائبشان می گرییم! انگار عجز وناله به درگاه معبود به تنهایی گریه آور نیست! هرچند در آخر قسم میدهیم خدارا به اهل بیت وپیامبر.

خدایا اهل بیت وپیامبررحمتت را فرستادی که چراغ راهمان باشند وبه بزرگی آنان هم که شده در این شب ها بهترین را از نظر خودت که ماهیچ گاه بهترین را درک نخواهیم کرد را برای مامقرر نمایی این پیامبر واهل بیتش به راستی که بهترین خلق برروی زمین بوده اند و هر کس به در گاهشان رجوع کند نا امید برنمی گردد اینان شفیعان ما در روز جزا هستند اگر لایق باشیم. خدایا ما از ایشان باید درس آزادگی، مروت، معرفت، دین داری ، خداشناسی ، شهادت و... را بیاموزیم. بدون شک تو آنان را برای ما نفرستادی که برایمان سمبل مصیبت وبدبختی و عامل گریه هایمان بر مصیبتشان باشند بلکه آنان رافرستادی که بتوانیم بهتر فکر کنیم با شناختن راه وروش آنها بتوانیم راه وروش درست را درزندگی بیابیم ، هیچ وقت در برابر ظلم واستبداد تسلیم نشویم ، مسئولیت مسلمان بودن وشیعه بودنمان را فراموش نکنیم و همچون علی(ع) و فرزندانش  آزاد زندگی کنیم و آزاده بمیریم. اما چه شد؟! چقدر از این درس ها را از آنها آموختیم چند بار در مجالس خود از نهج البلاغه از صحیفه سجادیه گفتیم تا چه اندازه دنبال شناخت ایشان بودیم؟!

از فاطمه (س) فقط پهلوی شکسته ی اورا به خاطر داریم، از علی(ع) فقط فرق شکافته اش، از حسین(ع) سر بریده اش و از حسن(ع) تشت پر از پاره های جگرش! چقدر زینب(س) رامی شناسیم؟فقط کارهای اودر سحرای کربلا و روز عاشورارا به خاطر داریم؟!

از امامان و معصومین بزرگوار فقط پیامبر و اهل بیت به علاوه ی امام رضا(ع) را می شناسیم بی شک اگر از شیوه ی کشته شدن باقی هم آگاهی داشتیم شاید بقیه را هم میشناختیم!

مشکل جامعه ی ما چیست؟ چرا هرروز جوانانی را می بینیم که بی خدا می شوند؟! مگر ما همه اش تبلیغ اسلام نمی کنیم؟ چطور است که جامعه ی ما اسلامی نیست و جوانی که این وضعیت را می بیند از اسلام که هیچ از خدا هم فراری می شود؟! به راستی چهره ی خدا در فکر جامعه ی اسلامی! ما چگونه است؟!

چقدر زیباست این گفته ی دکتر شریعتی که می گوید: درد علی(ع) دو گونه است: دردی که از ضربه ی ابن ملجم در فرقش احساس می کند ودرد دیگر دردی است که را تنها در نیمه شب های خاموش به دل نخلستان های اطراف مدینه کشانده است و به ناله در آورده است.ماتنها بر دردی می گرییم که از ضربه ی ابن ملجم درفرقش احساس می کند اما این درد علی(ع) نیست دردی که چنان روح بزرگی را به ناله در آورده است درد تنهایی است که ما آن را نمی شناسیم باید این درد را بشناسیم نه آن درد را که علی درد شمشیر را احساس نمی کندو... ما درد علی (ع) را احساس نمی کنیم.

والسلام

 

۲۹ تیر ۹۴ ، ۱۰:۲۸ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
genetic 1994

DNA تولدت مبارک!





در 62 سال پیش یعنی 25 آوریل سال1953 آقایان جیمز واتسون وفرانسیس کریک ساختار سه بعدی ملکول DNA راکشف کرده ویک ماکت نمادین از آن ساختند آنها نتایج آزمایشاتشان که توسط پراش پرتوX در سلول به دست آورده بودند را در نشریه NATURE چاپ نمودند.

پس از سالها در25 آوریل سال 2003 که پروژه ژنوم انسان به پایان رسید که مصادف با کشف DNA بود. این روز یعنی 25 آوریل روزDNA نامیده شد واز سال 2003 هرساله جشنی د ایالات متحده آمریکا به همین مناسبت(هم کشف DNA وهم پایان پروژه ژنوم انسان) برگزار می گردد.

این مراسم توسط موسسه ملی تحقیقاتی ژنوم انسان (National Human Genome Research Institute) سازماندهی وبرگزار می شود.این روز توسط این سازمان روز جهانی DNA نامیده شده است.


روز جهانی DNA  امسال در روزشنبه بیست و پنجم آوریل2015 جشن گرفته خواهد شد
wikipedia
genome.gov


جشن روزDNA دانشگاه منسس ویرجینیا 25 آوریل2014






۰۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
genetic 1994

آزمایش مزلسول-استال(meselson-stahl)

replication ویا همانند سازی DNA نتایج جالبی را طی سالیان درازی که دانشمندان برروی آن آزمایش کردند را نشان داده است.آزمایش متیو مزلسون وفرانکلین استال که در سال 1958 انجام شد یکی از این آزمایش هاست. در این آزمایش به بررسی DNA semiconservative ویا DNA نیمه حفظ شده در باکتری E.coli پرداخته شد.

شرح آزمایش:

در حالت طبیعی باز های موجود در مولکول DNA دارای نیتروژن سبکN14 ویا light می باشند.برای بررسی این آزمایش و مشخص شدنDNA دختری و والدی یک قطعه از DNA باکتری E.coli در محیط کشت حاوی نیتروژن سنگینN15 ویاHeavy که در حالت طبیعی در طبیعت وجود ندارد قرار داده شد.پس از14 نسل DNA حاوی نیتروژن سبک به DNA حاوی نیتروژن سنگین تبدیل شد.

 بعد از این مرحله باعمل سانتریفیوژ  غلظت DNA Heavy مشخص کردید. سپس این DNA درون محیط کشت حاوی نیتروژن سبک قرار گرفت ومیزان غلظت آن با عمل سانتریفیوژ طی هر نسل مورد بررسی قرار گرفت.

نتایج:

در نسل اول 100 درصد DNA موجود در محیط به صورت نیمه حفظ شده یعنی حالت میانه از لحاظ غلظتی قرار گرفت که در این حالت یک رشته از DNA حاوی نیتروژن سبک(رشته دختری)  ویک رشته از DNA حاوی نیتروژن سنگین(رشته مادری) بود.به این ترتیب DNA نیمه حفاظتی مورد بررسی قرار گرفت.

۲۹ فروردين ۹۴ ، ۱۰:۲۴ ۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
genetic 1994

سریع حساب کن!

سلام

بعضی وقتا توحساب کردن چنتا ضرب وتقسیم معمولی میمونی و گیج میشی این اتفاق واسه خود منم زیاد افتاده اما همیشه دوست داشتم یه روش راحت یه جور دورزدن قوانین ریاضی رو وارد بودم تا حداقل توحسابای روزمرم سریع تر باشم.


ریاضی


امروز میخوام یه کتاب فوق العاده کاربردی روبهتون معرفی کنم که واقعا مارو از ضرب و تقسیم های طولانی نجاتمون میده وکلا دیدمون رو نسبت به ریاضیات عوض میکنه.


کتاب روش سریع در حساب تراختنبرگ

 

تراخنبرگ


روش یاکوف تراختنبرگ روشی برای محاسبه سریع مسائل پایه ریاضی است.این روش ها را زمانی که او در زندان نازی ها اسیر بود کشف نمود.این روش ها شامل چند الگوریتم ساده انجام محاسبات است که فرد باتمرین وبه خاطر سپردن آن می تواند مسائل پایه ریاضی را به راحتی حل نماید


تراختنبرگ در سال ۱۹۵۰ مؤسسه ریاضی زوریخ را بنا نهاد که صبح‌ها شاگردان هفت الی هجده ساله و عصرها مردان و زنان مشتاق در سر کلاسهای درس حاضر می‌شدند و از سادگی روش تازه ریاضیات لذت می‌بردند.

تراختنبرگ معتقد بود علت اینکه اغلب ما در کار با اعداد مشکلاتی داریم دشوار بودن فهم حساب نیست، بلکه علت آن در روش کهنه‌ای نهفته‌است که با آن به ما درس داده‌اند. مزایای مهم روش محاسبهٔ ذهنی تراختنبرگ عبارتند از سهولت و سرعت و دقت بیشتر. او تا هنگام مرگ در سال 1953 به تدریس این روش همت داشت .

 

دانلود کتاب روش سریع تراختنبرگ در حساب



۲۰ فروردين ۹۴ ، ۲۰:۲۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
genetic 1994